حکومت متوسطان
به نام خدا
نوشتن در میان دغدغه های گوناگونی که به طور روزانه ذهن و زبان و بدن آدمی را به خود گرفتار می کند، دشوار است؛ اما آدمی است دیگر، اگر ننویسد و نگوید، پس چه کند؟!
این روزها مسائل گوناگونی ذهن بنده را به خود مشغول داشته و مانع از تمرکز بر روی هر یک از آن ها می گردد. هر چند بعضی از مسائل اهمیت چندانی برای اندیشه کردن ندارند، اما چه باید کرد که ذهن است دیگر! می رود و می برد هر جا که خاطر خواه اوست!
از طرفی پایان نامه کارشناسی ارشد که قصه ای شده است پر غصه! موضوعی که به آن بسیار علاقه مندم و امید دارم بتوانم به درستی از پس آن بر آیم؛ مقوله است تطبیقی میان دین اسلام و مسیحیت، که لاجرم نیاز به مطالعه ی بسیار و تمرکز بسیارتر دارد!
از طرفی مسائل و برنامه های شورای شهر که به لطف دوستانِ بیرونِ از شورا هر روز نکته ای جدید به گوش می رسد و مسئله ای نو، به دیده می آید! باید دید و شنید و تحمل نمود، و برای روزهای بهتر آرزو کرد، چرا که امیدوارم یه روز خوب میاد!!
مسائل دیگر بماند در صفحه ی سینه ام یادگاری!
اما حالا دوست دارم گریزی بزنم به مسئله ای که چندی است به مرحمت دوستان عزیزی که قبلاً ما را همفکر و همراه می دانستند و اکنون در جبهه دشمن می بینند!! و شمشیر از رو بسته اند و البته به جای شخص من دوستانم را به تیغ ملامت و بی فکری و بد فکری و خیانت، به سلاخی می کشند بپردازم:
نگاهی در بین برخی از افراد وجود دارد مبنی بر اینکه مردمان هر دیار نیاز به راهبر و راهنما دارند و باید مورد عنایت خاصه کسانی قرار بگیرند که از سطح فکر و اندیشه ی والایی برخوردارند. برخی از این عزیزان بر این عقیده اند که عوام مردم افرادی هستند بی خرد! نه به معنای مطلق آن، بلکه به دلیل مشغله هایی که در زندگی روزانه برایشان فراهم می شود، زمانی برای مطالعه و اندیشه و خردورزی نمی ماند تا بخواهند به جُرگه ی این عزیزان ورود کنند! لذا باید کسانی رهبری و هدایت عامه ی مردم را بر عهده بگیرند و راه درست را بر آنها نمایان کنند.
این مسئله در مقابل مقوله ای دیگر قرار می گیرد که راهبران و مدیران هر جامعه را از عوام می دانند و بی خِرد! لذا زندگی را بر صاحبان اندیشه دشوار نموده اند و راه را بر آنان ناهموار کرده اند.
در این زمینه بسیار می توان نوشت، اما برای فهم بهتر این اندیشه ها باید به مبانی سیاست ورزی در جوامع رجوع کرد تا با ماهیت و نحوه کارکرد و عملکرد این نحوه از خِرد ورزی آشنا شد. و بسیاری از فلاسفه، از صدر تا به ذیل در این باره نقل های بسیاری داشته اند.
در مجموعِ این بحث باید به چند نکته اشاره کنم:
- این عزیزان خود را تافته ی جدا بافته ای از مردم می دانند، هر چند در میان مردم باشند و به طور روزانه با آنها بگویند و بشنوند و خود را شبیه آنها نشان دهند. اما در خلوت خود و دوستان خویش، دیگران را صفیهانی می دانند که پیروی از آنان را عار می دانند و این ننگ را بر خود نمی پسندند! و جالب تر اینکه هرگونه نقد و مخالفت با خود را از جمله گناهان کبیره و نابخشودنی می پندارند و در مقابل هر گونه هشدار و نقد و نظر، تیغ تهمت را از نیام خشم بیرون کشیده، بر روی دوست و دشمن می زنند تا در مقابل هر سخنی، هرچند به حق، ایستادگی نمایند!
- باید توجه داشت که به گفته ی بزرگان فلسفه، از ابتدا تاکنون، حکومت کردن خِردمندان بر عوام و نادانان، امری است ناممکن و بیهوده؛ چرا که مردمی که توانایی درک شرایط بهتر و آینده ای روشن تر را ندارند، قطعاً در روند رو به رشد جامعه خللی وارد خواهند نمود.
- حکومت نادانان بر خِردمندان نیز امری است بسیار دشوار و به غایت ناکارآمد. زیرا در آن جامعه خردمندان توانایی درک و فهم شرایط را ندارند، زیرا تصمیمات اتخاذ شده بر خلاف موازین عقلی و خردمندانه خواهد بود.
- این عزیزان باید متوجه باشند که اگر (به فرض محال!) آنان را از نخبگان جامعه بدانیم و جسارتاً مردم جامعه را عوام و بی خرد، آنان نخواهند توانست بر این نوع مردم حکومت کنند، به هیچ عنوان! مگر خود را شبیه کسانی کنند که بر آنان حکومت می کنند!
مسئله ای که از اهمیت بالایی برخوردار است و صاحبان قلم، به طور مفصل در این رابطه قلم فرسایی کرده اند این است که جوامع به طور عموم از مردمی تشکیل شده است با درک و فهمی در حد متوسط. نه نخبه و نه عوام و بی خرد. مجموع افراد جامعه دارای فهم، درک ، اندیشه و خِردی در حد متوسط اند. در فهم مسائل سیاسی که در آن به تشکیل حکومت هایی برای مردم همت زیادی شده است و در آن، حکومت مردم بر مردم مقصود بوده است، باید این اصل اساسی را در نظر گرفت و پیش رو داشت. برای رسیدن به این مقصود و این نقطه ی مطلوب باید حکومت را به متوسطان جامعه واگذار نمود، چرا که اغلب مردم جامعه جزو متوسطان به شمار می روند، و متوسطان زبان خود را به راحتی خواهند فهمید و به آن جامه ی عمل خواهند پوشاند.
نام این نوشته را از آن روی حکومت متوسطان گرفته ام که خود را جزو متوسطان جامعه می پندارم و دوست دار همه ی عزیزان و مردم هستم. سخن بسیار است و فرصت محدود! همین وجیزه را از من بپذیرید و خود حدیث مفصل بخوانید از این اندک.
در پناه حق پاینده باشید
ارادتمند شما حمید نریمانی
دوم خرداد ماه 1393