حــمــیــد نریــمــانـی

حــمــیــد نریــمــانـی

حکایتی از گلستان سعدی

پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۴۵ ب.ظ

حکایت می کنند که روزی انوشیروان عادل به شکار رفته بود. در شکارگاه صیدی را کباب کردند تا بخورند. نمک نداشتند. یکی از غلامان به روستا رفت تا نمک بخرد. انوشیروان گفت، نمک را به قیمت بخر تا رسم بدی را در این روستا، بنیان نگذاری.

اطرافیان پرسیدند، که از این مقدار اندک، چه نقصی پدید خواهد آمد؟

انوشیروان پاسخ داد، بنیاد ظلم در جهان از نخست بسیار اندک بود. هر کس آمد به آن مقداری افزود تا بدین پایه که امروز می بینید رسید.

(اگر شاه از باغ رعیت، یک سیب بخورد، غلامان او درختهای باغ را ریشه کن خواهند کرد. یا اگر سلطان از روی بی عدالتی پنج عدد تخم مرغ از زیر دستانش بگیرد، لشکریانش هزار مرغ را به سیخ می زنند و می خورند.)

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی                برآورند غلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد          زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ

 


۹۴/۰۱/۲۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی