ای پروردگار پاکی ها
ای پروردگار پاکی ها، ای که هر نفس حقیقت جو در پی شناخت جایگاه والای توست، و هر دینی به فراخور توانایی خویش در تلاش برای بیان مهربانی های توست. تو پاک و منزهی از هر صفتی که می خوانندت، و عظیم تر از بیان بندگان در بند خویشی، ولیکن در بخشندگی ات همین بس، که مر بندگان خویش را مجال بیان دادی و قدرت کلام، تا به هر زبان تو را ستایش کنند و از تو بخوانند.
آنقدر گرامی هستی که چون منی را مجال مدح خویش میدهی و توان سنای خود عطا میکنی، بنده ای که غرق در گناه است و با عبادتی اندک، سپاسی بی مقدار از جایگاهت و چشم داشتی بی کران از دریای رحمتت، چنین جسارتی بر خویش روا میدارد که از تو دم زند.
چه گویمت که زبان الکن است و بیان قاصر تا قطره ای از دریای کرامتت را به بیان درآورد.
آموختم از اولیایت که بهترین و پر ارج ترین دارایی، نَفَس برآوردن با توست، حتی اگر در جهنم جهل برآید، و نَفَسی که در بهشت بی تو برآید را مقداری نیست،
پس بار پروردگارا،
منم که بی تو نفس میکشم، زهی خجلت
مگر تو عفو کنی، ورنه چیست عذر گناه؟
من را در دریای مغفرت و رحمت خویش از غیر خویش پیراسته گردان تا با هر نفس بوی تو بر مشام جان بیاید و یاد تو بر زبان جسم، که یاد تو مر بندگان را دولت بیدار است و ذکر تو تماشای جان.
الهی به حق بندگان برگزیده ات، به یاوران نور دیده ات! جان ما از عطر خویش معطر نما و بیان ما از ذکر خویش چو عنبر.
بر ما مپسند تا دمی بی تو برآوریم که:
بی عمر زنده ام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر؟
جان ما با وصل خود بیدار دار و عمر ما با یاد خود جاودان.
تویی که دعای بندگانت را می شنوی و به درگاه اجابت، برکت میدهی، پس عجز ما بنگر و درد ما بشنو. دوای وصل عنایت کن که جز این نیست درمان درد ما.
الحمدلله رب العالمین...