به راستی که فقط اوست...
با یاد مهربان خدای محبوب من
به راستی که فقط اوست که در خلوت شب های تار تنها یار و یاور کسی است که هیچ ملجأیی برای خویشتن خویش نمی یابد
و فقط اوست که در دل بندگان عزیز خویش ورود میکند و آنجا را از غمکده ای فسرده به عشرتکده ای بی رشوت بدل می نماید
ای مهربان
ای عزیز بخشنده
اینک منم
بر درگاه تو ایستاده و زبان دل به بیان تقصیر گشوده و دیده ی دل به دست بخشش ات دوخته
هماره گفته ام که جز تو کسی نیست که بدو پناه برم و عذر خویش فراگویم و چشم به مغفرت دارم،
اما
اما همیشه راه جفا پیشه کردم و تیشه به ریشه ی وعده هایم زدم و خلف وعده پیش گرفتم،
اما
و بازهم اما
تنها تویی که از درِ مغفرت در می آیی و با آغوش پرمهر خویش، بندگان عاصی را به گرمی پذیرا هستی،
مهربان من
بر من ببخشای آن زشتی ها که کرده ام،
جرعه ی مغفرت خویش را بر کام دلم جاری کن تا طغیان گناهان موجب یاغی شدن دلم نگردد و روی از بارگاه ازلی ات برنتابم
دست دلم را به مهر بفشار تا پای دل در راه تو استوار گردد و زبان دل گویای یاد و نامت شود
مهری کن و مهرت را، تنها میهمانِ خانه ی دلم گردان تا به همگان مهر بورزم و بر همگان ببخشم و چون رود جاری باشم
به حق برگزیدگان درگاهت، ای مهربان ترین مهربانان